جنبش منجی بشریت
اخلاق, شهدا, شیعه شناسی

مروری بر واقعه کربلا از تولد تا شهادت

سلام و عرض ادب خدمت تک تک عزیزان امیدوارم حالتون خوب باشه. پست امروز راجع به واقعه کربلا است، از تولد حضرت سید الشهدا (ع) تا شهادت ایشان؛ میشه گفت که یجورایی زندگی نامه حضرت هم میتونه باشه.

تولد امام حسین علیه السلام

دومین فرزند فاطمه (ع) در مدینه، سوم ماه شعبان سال 4 هجری، دیده به جهان گشود.

روز هفتم ولادت فرشته آسمانی از طرف خداوند بر پیامبر (ص) نازل شد و فرمود: همانطور که هارون برادر موسی، یار و همدم آن پیغمبر بود و علی (ع) هم برادر تو و یاور تو است پس نام این مولود را همنام فرزند هارون بگذار که شبیر است که به عربی میشود « حسین » و به این ترتیب نام حسین برای دومین فرزند حضرت صدیقه کبری (س) انتخاب شد.

پیامبر (ص) بار ها این فرزند را میبوسید و میگریست و میفرمود: این فرزند مصیبتی بزرگ در پیش دارد. گروهی از ستم کاران بنی امیه فرزند را خواهند کشت و آنان برای همیشه از شفاعت من در قیامت محروم خواهند بود.

سلمان فارسی از یاران رسول الله در این باره چنین میگوید: رسول خدا را دیدم که فرزندش حسین (ع) را میبوسید و میفرمود: تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، نُه نفر امام، از نسل تو پیدا خواهند شد که آخر آنان « مهدی موعود » است.

همچنین رسول خدا (ص) فرموده است: هرکس حسن و حسینم را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکس آنان را، دسمن بدارد، مرا دشمن داشته است.

امام در زمان معاویه

چون امام حسن (ع) به دست معاویه (لعنت الله علیه) شهید شد، امام حسین(ع) که تقریبا 46 سال داشت به مقام خلافت رسید.

امام به خوبی میدانست که همه بدبختی های مسلمین، از طرف معاویه است و با نیرنگ و حیله، میخواهد اساس اسلام را از بین ببرد ولی چون معاویه مردی بود که به اسلام، تظاهر میکرد و خود را طرفدار اسلام و مسلمین معرفی می نمود صلاح نمیدانست که به طور آشکار، به مبارزه با او برخیزد، زیرا میدانست که سرنوشتش همان سرنوشت برادر خواهد بود.

از این جهت امام کوشید که مردم را اگاه سازد؛ در عین حال که امام مشغول سازندگی و تربیت افراد مومن بود، گهگاه علیه معاویه صحبت میکرد و به یاوه سرائیهایش پاسخ های دندان شکنی میداد.

در تمام مدتی که معاویه از مردم برای فرزندش یزید (لعنت الله علیه)، بیعت و پیمان میگرفت، امام حسین (ع) به شدت مخالفت میکرد و با نوشتن نامه هایی به معاویه، او را سرزنش و رسوا میساخت یکی از نامه ها چنین بود:

« ای معاویه مگر تو ادعا نکردی که (زِیاد) که سال ها در میان مردم، پدرش معلوم نبود تو در مجلست، او را به عنوان برادر خود و فرزند نا مشروع ابوسفیان معرفی کردی؟ پس تو اقرار به ناپاکی دودمانت کری و لیاقت زمامداری امت اسلامی را نداری »

« ای معاویه که زشت دیگرت این بود که جوان سبک مغزی را به نام یزید، بر مردم گماشتی و برایش به زور از مردم، بیعت گرفتی، جوانی که همه او را به ناپاکی و گناه میشناسند، پس تو دین خدا را خراب کردیو مسلمین را، به بازیچه گرفتی »

امام در برابر یزید

پس از مرگ معاویه یزید خود را زمامدار اسلام معرفی کرد و برای اینکه پایه های حکومتش را محکم کند پیام هایی برای شخصیت های اسلامی فرستاد و آنان را به بیعت با خود، دعوت کرد. به همین جهت نامه ای به نماینده خود، وَلید در مدینه نوشت و در آن یاد آور شد که از حسین (ع) برایم بعیت بگیر و چنانچه مخالفت کرد او را بکش و سرش را برایم بفرست.

با اینکه معاویه بار ها به یزید سفارش کرده بود که مزاحم حسین(ع) نشود، اما این جوان سبک سر همه سفارش ها و  ارزش ها را زیر پا گذاشت و در برابر امام ایستاد.

حاکم مدینه امام را در جریان نامه، قرار داد و حضرت در پاسخش فرمود « من آماده شهادتم، آن روزی که یزید ناپاک رهبر و حاکم اسلام باشد، باید فاتحه اسلام را خواند »

امام پس از مخالفت دریافت که دیگر نمیتواند در مدینه بماند، پس شبانه با یاران خویش از مدینه به سمت مکه حرکت کردند. این هجرت امام حسین(ع) خود اعتراضی بود بر بیعت با یزید، با این کار مکه پر از سر و صدا شد به ویژه زمانی که امام برای حاجی ها سخن گفت و از حکومت یزید به شدت انتقاد کرد.

این رفتار امام حسین(ع)، به کوفه و مناطق اطراف رسید و مردم فهمیدند که خلافت یزید صحیح نیست و بیعت با او خیانت به اسلام و مسلمین است.

امام به کوفه دعوت میشود

وقتی خبر هجرت و اعتراض امام حسین(ع) به حکومت یزید، به شهر کوفه رسید، همه خود را آماده ساختند تا وی را به کوفه دعوت و او را به خلافت و رهبری اسلام برگزیند.

پیک هایی را با نامه ها و طومار ها، به مکه فرستادند و رسما امام را دعوت کردند؛ ام از آنجایی که حضرت بی وفایی کوفیان را میدانست، پسر عمویش مسلم را به کوفه فرستاد تا جریان را از نزدیک ببیند و اگر صلاح بود، امام را دعوت کند.

مسلم ابن عقیل طبق فرمان امام، راهی کوفه شد و وقتی به کوفه رسید با استقبال گرم و پرشور روبرو شد و هزاران نفر در مسجد با او بیعت کردند و نماز خواندند. مسلم، نامه ای به امام نوشت و از امام خواست فورا حرکت کند.

امام تا هشتم ذی الحجه در مکه ماند و برای مردم سخن گفت و آنها را به مخالفت با یزید تشویق کرد و سپس راهی عراق شد.

پایان کار نماینده امام

یزید از حرکت مسلم و بیعت مردم کوفه با او آگاه شده بود، فورا ابن زیاد را که ناپاکترین یارانش به شمار میرفت، با اختیار تام به کوفه فرستاد.

ابن زیاد (لعنت الله علیه) که به خوبی از روحیه و اخلاق مردم کوفه آگاه بود، از ضعف و سستی ایمانشان استفاده کرد و با ترساندن مردم، همه را از طرف مسلم پراکنده ساخت و کار به آنجا کشید که همان هایی که برای امام نامه نوشتند، خود لباس جنگ پوشیده و آماده جنگ با مسلم ابن عقیل شدند.

مسلم به ناچار، به تنهایی با مزدوران ابن زیاد به جنگ پرداخت و پس از دلاوری های شگفت انگیز، دستگیر و شهید شد.

هدف امام حسین علیه السلام

امام حسین (ع) هدف خو را از این نهضت، رسوا ساختن حکومت یزید و برپا داشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری بیان کرد و این ماموریتی بود که خداوند به او داده بود.

خود امام به علم امامت می دانست که این هجرت، به شهادتش منجر خواهد شد ولی فرزند علی ابن ابی طالب(ع) کسی نبود که از شهادت و مرگ بترسد و به فرمان خدا بی اعتنایی کند. او کسی بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت میپنداشت.

سرانجام امام به سوی کربلا حرکت کرد و خود و یارانش همگی شهید شدند و خانواده اش اسیر گشتند ولی در لباس اسارت هم پیام شهیدان کربلا را به مردم و کوچه و بازار شهرها رساندند، و جیره خواران بنی امیه را رسوا نمودند.

سخن امام حسین(ع) قبل از جنگ با یزید

امام حسین (ع) فریاد زد : ای مردم بدانید که من اقدام به جنگ نکردم ، مردی ناپاک از دودمان جاینتکاران به نام یزید مرا بین دو کار مخیّر نمود، که یا شمشیر بکشم و از شرف ودینم دفاع کنم، یا اینکه تن به ذلّت دهم. ولی بدانید که ذلّت و تسلیم از دودمان ما به دور است؛ من ناچار شدم راه اول را انتخاب کنم.

آنگاه در برابر لشکر یزید ایستاد و فرمود:

صلاح دین و دنیایتان این نیست که مرا بکشید و با من بجنگید؛ استاندار عراق پسر مرجانه یک مرد ناپاک و قدرت طلب است، میخواهد شمارا پیچاره کند، من میدانم که پس از شهادتم پشیمان خواهید شد و یکدیگر را سرزنش خواهید کرد.

بدانید که پشتیبان من خداست و از هیچ پیش آمدی وحشت ندارم، من از جدم شنیدم که فرمود: « دنیا بهشت کافران و زندان مومن است » مرگ آغاز خوشی ما و آغار بدبختی شماست.

پس از سخنان امام جنب و جوشی در لشکر دشمن افتاد، سرلشکران دیدند که اگر جنگ را آغاز نکنند، امام حسین (ع) با سخنان خود لشکر را بهم میریزد و تمام نقشه هایشان را ازبین میبرد از این رو فرمان جنگ صادر شد. (1)

 سیمای امام حسین(ع) و یاران در روز عاشورا

هنگامی که امام فرمود: « ای یاران بزرگ من، برخیزید که وقت مبارزه شماست » یارانش همچون زبیر و حبیب و … خوشحال شدند و هرکدام از دیگری میخواست که اجازه دهد، اول او به میدان رود و از دیگری پیشی گیرد.

اهل بیتش هم همچون قمر بنی هاشم(ع) و علی اکبر(ع) و قاسم(ع) و …همگی خود را برای نبرد آماده ساختند. اینان همچون شیر، به صف دشمنان حمله میکردند و هرکس در برابرششان می آمد به هلاکت میرساندند. خود امام حسین (ع) آنچنان مردانگی از خود نشان دادند که به نقل از ابن شهرآشوب نزدیک به دو هزار نفر را کشتند.

درود خدا به روان پاکتان باد، ای رهروان را خدا و حسین و ای جانبازان راه قرآن. خود امام حسین(ع) هم وقتی از سراپایش خون میچکید دست هارا به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: « ای خدائیکه مایه امید و آرزوی منی بر تو تکیه دارم و به تو امیدوارم، بارالها این قربانیان را از ما بپذیر »

چرا اباعبدلله (ع) از یادها نمیرود

کسیکه شهادتش، درد و رنجش، اسارت فرزندانش، همه و همه برای خدا بوده، هیچگاه از خاطره ها، بیرون نخواهد رفت بلکه هرچه زمان میگذرد عشق مردم نسبت به حضرت بیشتر و بیشتر میشود.

امام حسین (ع) 56 سال از عمرش را صرف خداخواهی و خداجوئی کرد و بارها پیاده به زیارت خانه خدا شتافت، به نماز و نیایش و راز و نیاز با خدا بسیار علاقه داشت، حتی در آخرین شب زندگیش از دشمنان مهلت گرفت، تا با خدای خویش راز و نیاز کند.

این ها همه ثمره اخلاص است، اخلاصی لا منتهی

سخنان کوتاه حضرت سید الشهدا (ع)

« مردم بنده دنیا هستند و دین را فقط با زبانشان لمس میکنند، تا وقتی که بدانند دین ضرری برایشان ندارد و دورش میچرخند، اما وقتی پای امتحان در میان می آید دین داران واقعی کم هستند »

« از ستم کردن به کسی که جز خداوند یاوری ندارد بپرهیز »

« بدترین مردم کسی است که آخرتش را فدای دنیایش کند »

« از سخنی که تو را پشیمان کند و وادار به عذر خواهی نماید بپرهیز و به زبان نیاور »

حمع بندی

مسلما همه وقایع کربلا و مغز کلام چیزی نیست که در کلمات بگنجد این قطعه تنها متنی از مرور واقعه کربلا بود؛ مصیبتهایی که در کربلا به اهل بیت اباعبدلله (ع) شد به قدری وسیع و جانسوز است که قلم هرقدر توانا باشد، نمیتواند درکی از آن روز ها را یاد آور شود.

امام (ع) با قیام خود ثابت کرد « تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ » که عزت و ذلت دست خداست و چیزی مهمتر از بندگی خدا نیست، و عشق است درمان تمام درد ها.

مطالب مرتبط

اخلاص چیست؟ چگونه با اخلاص شویم

humansavior_com
3 سال قبل

وظایف منتظران در دوران غیبت – بخش اول

humansavior_com
3 سال قبل

امام مهدی علیه السلام کیست؟

humansavior_com
3 سال قبل